دل و جانی است با من مشتاق


به تو نزدیک و تن اسیر فراق

روی زیبا ز من چرا پوشی؟


«این تحریمه علی العشاق»؟

تو طبیبی و ما چنین بیمار


تو ملولی و ما چنین مشتاق

بر دلم ساحران غمزهٔ تو


«رامیات با سهم الاماق»

مست شوق توایم و بادهٔ وصل


نرسیده است هم چنان به مذاق

از محیط غم تو جان نبرند


غوطه خوران بحر استغراق

در بیابان عشق تو دل ما


«صار حیران مشرق الاشراق»